* پناهگاه خورشید
برای خدیجه کبری(س)
می توانستی
بر کرسیِ عاج بنشینی
و از فراز کاخ های زمرّدین
کاروان هایـت را تماشا کنی
کاروان های حبشه
کاروان های شام
می توانستی
ملکه ی رویاهایت باشی
می توانستی ...
اما تو
برحصیر کهنه ی یتیمی نشستی
که بوی فرشتگان می داد
و خدا
خورشید را
در دامنت گذاشت
و سایه ی مهربانت
پناهگاه ملایک شد
پناهگاه پیامبران
...
سلام خدا گوارایت باد
روزی که تو
نیمه ی خرمایت را
به پیامبر ، بخشیدی
آسمان ، تو را
مادرِ مادرِ امامان کرد .1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- روایت شده است که حضرت خدیجه(س) در شعب ابی طالب- که سه سال به طول انجامید-
سهم خود را که یک نیمه ی خرما بود به همسرش ،پیامبر خدا(ص) می داد ومی گفت: اگر من بمیرم باکی نیست تو پیامبری و باید زنده بمانی
در سوگ امام عزیز (ره)
درد غریبی کوچه را تبــــــــــــدار می کرد
شب بود و شهر لاله ها "ای یار" می کرد
آ ما ج خنجر ، شخم می زد شانه هــــا را
تا ژرفنای سیـــنه هـامـان کــار می کـــرد
در چشم شعـــرم اشکهـــای داغـــــــدارم
دل را به سوگ غنچه ها وادار می کــــرد
غــــــم بود و دست آشنـــای زرد پاییــــــز
گل های سرخ بـاورم را خـــار می کـــــرد
بر دوش مردم ، آفتـــاب خـــانه هــامـــان
می رفت و چشم آسمان را تار می کـرد
سیـــل غـــزل بنــــد دل بیــــــــــچاره ام را
می کنــد و غـم را بر سرم آوار می کـــرد
با آن که بیــرون می زد از سینه ، دل من
پشت جنــاغ سینــه ام اصــرار می کــــرد
تکــرار می شد آسمان بــر گونــه هـــــایم
صد کهکشان را ناله ام بیــدار می کـــــرد
لرزیــدم از ســـرمـای بــی هنـــگام خرداد
درد غریبی کوچه را تبــــــــدار می کـــرد ...